من و تو دو تا پرنده تو قفس زندونی بودیم جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم ابر و بارونُ میدیدم اما دنیامون قفس بود چشم به دور دستا نداشتیم همینم واسه ما بس بود اما یک روز اونایی که ما رو باهم دوست نداشتن تو رو پر دادن و جاتم یه دونه آینه گذاشتن منه خوش باور ساده فکر میکردم روبرومی گاهی اشتباه میکردم من کدومم تو کدومی با تو زندگی میکردم قفس تنگ و سیاهُ عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهُ اما یک روز باد وحشی رویاهامُ با خودش برد عاشقان و دوستداران سیاوش قمیشی...
ما را در سایت عاشقان و دوستداران سیاوش قمیشی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mysiavash بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:50